حسن رحیم‌پور ازغدی گفت: تفکر مادی و لیبرال در سیاست خودش را در قالب لیبرال دموکراسی نشان می‌دهد و در سینما هم خودش را در قالب سینمای مادی و سینمای معطوف به شهوت، خشونت، وحشت، مالیخولیا نشان می‌دهد.


به گزارش راسخون به نقل از تسنیم، حسن رحیم‌پور ازغدی در یکی از بسته‌های صوتی خود با عنوان "سینما تقسیم بر دو: «هدایت» و «اغواء»" که بر روی سایت مرکز نشر آثار و آراء وی منتشر شده است، بحث مفصلی را در مورد "نظریات هنر اسلامی" مطرح می‌کند.

متن کامل سخنرانی حسن رحیم پور ازغدی به شرح زیر است:

یک پرسش مطرح در باب سینمای اسلامی این است که  آیا اساسا مقولاتی مثل تفنن و لذت، طنز، شادی، خنده و این قبیل مفاهیمی -که بسا کسانی سراغ سینما  یا هنر به معنای عام  ناظر و معطوف به چنین دستاوردهایی می‌روند- در هنر یا سینمای اسلامی جایگاهی دارند یا خیر؟ آیا سینما بدون تفنن و لذت و اینها قابل تصور است؟ اگر خیر، آیا هر نوع لذتی مساوی با غفلت است؟ آیا لذت و تفنن نمی تواند در مسیر بصیرت و تذکر و آگاهی و رشد  صحیح به کار رود؟ آیا لزوما در جهت اغوا و اضلال و لغو و لهو و لعب به کار می رود تا در نتیجه هنر و سینمای اسلامی را منتفی و مضموم و بلکه ممتنع بدانیم؟

اتفاقا این اواخر در بعضی یادداشت‌های ایشان در باب سینما دیدم که بر خلاف  آنچه در بعضی دیگر از نوشته‌های شهید آوینی است، دیدگاه دقیق‌تری را مطرح کرده‌اند و من عرضم را با اشاره به این مطلب آغاز می‌کنم.

آنجا وی می‌پذیرد که تفنن وقتی مذموم و غیر اسلامی است که خودش به عنوان هدف قرار گیرد، ولی اگر تفنن وسیله ای در جهت اهداف درست باشد، در جهت تجدید حیات و تاثیرگذاری در روح و عقل و نفس و قلب و احساسات مخاطب بشری برای به حرکت در آوردن او در مسیر درست باشد. یعنی اگر تفنن آمیخته با غفلت و در جهت غفلت نباشد، بلکه منتهی به تذکر بشود، هم ممکن است هم کاملا ممدوح است و مذموم نیست.

درست است که مشتری سینما غالبا برای لذت و تفنن فیلم می‌بینند و اگر لذت و تفنن نباشد این همه مشتری نخواهد داشت. و درست است که تفنن محض- یعنی تفنن و لذتی که به عنوان هدف است و یا تفنن و لذت توام با غفلت و از طریق نادرست- در سبک زندگی مسلمانانه و هنر اسلامی جایی ندارد، اما در نیازهای بشر لزوما تمایلات غلط نیست و جذابیت لزوما مساوی با جذابیت های نادرست یا ناصحیح نیست.

جذابیت ریشه در نیازها و تمایلات بشردارد و همه تمایلات بشر بد نیست. بشر تمایلات درست و غلط ، نیازهای صادق و کاذب دارد. بعضی از این نیازها خلق و جعل الهی در انسان هستند که در فطرت و غریزه انسان تعبیه شده تا  او را به سمت کمال الهی خودش برانگیزانند، اندیشه و انگیزه صحیح بدهند.

البته در کنار آن هم  بشر یک سری نیازهایی دارد که منشا آن یا ضعف بشر است که باید اصلاح یا تقویت شود و یا عاداتی است که فطری و نیاز واقعی بشر نیست و بر اثر تربیت و رفتار ناصحیحِ خود ما، در ما به وجود میاید و گاهی هم ممکن است تقویت شود و حتی با نیازهای اصیل عوضی گرفته شود. ما خودمان را محدود می کنیم به لذت های نادرست و این مخصوص به عرصه سینما و هنر هم نیست و یک نقطه ضعفی و آسیب پذیری هایی در طبیعت انسان وجود دارد که اگر ما خودمان را به آن تسلیم کنیم،هم خالق،هم مصرف کننده و هم ولد یک هنر و سینمای مبتذل می شویم و اگر آن ها را اصلاح و تقویت کنیم تولید کننده و مصرف کننده هنر درست انسانی و اسلامی خواهد شد.

بنابراین در همه مباحث و عرصه های زندگی بشر و از جمله عرصه هنر و سینما نیازهای ما یا فطری غریزی الهی هستند که در جهت کمال و تکامل به کار می روند و یا نیازهایی هستند که چون ضعیف هستیم در ما وجود دارد و به بعضی از این نیاز ها نباید توجه کنیم. چون اساسا نیاز حقیقی ما نیست.باید به  نیازهایی که به سلوک انسان در مسیر کمال الهی کمک می کنند توجه و اعتنا کرد، از جمله در سینماو هنر و آن نیازهایی که با این سلوک منافات پیدا می کند باید مهار و مدیریت شوند و آن تمایلات باید اصلاح و یا حتی سرکوب شوند و این تفاوت بین انسان شناسی اسلامی و مادی ( غربی) است .

یکی از تفاوت های اساسی در هنر و سینمای اسلامی  و  هنر  و سینمای مادی و غربی هم این است . چون در تفکری که همه تمایلات انسان مستوجب ارضا و مستحق اعتنا دانسته می شوند، باید اجابت بشوند. حتی نیازهای کاذب، حتی تمایلاتی که اگر مدیریت یا اصلاح نشوند ما را ساقط می کنند.

این تفکر مادی و لیبرال است و در سیاست خودش را در قالب لیبرال دموکراسی نشان می دهد و در سینما هم خودش را در قالب سینمای مادی و سینمای معطوف به شهوت، خشونت، وحشت، مالیخولیا نشان می دهد اما نیازهای واقعی بشر چه مادی و چه معنوی - که اگر اینها درست شناخته و مدیریت شوند در جهت حرکت به سوی کمال الهی مفید هستند -  این نیازها باید برآوره شوند و مجازند که برآورده شوند از جمله در سینما و هنر.

اگر در این نیازهای صادق و کاذب و تمایلات درست و غلط ، منافات و تعارض پیدا شد در سینمای اسلامی یک وجه ترجیح داده می شود و در سینما و هنر مادی چنین تفکیکی اساسا صورت نمی‌گیرد و اصالت به نیازهای معنوی داده نمی شود و با نیازهای مادی مساوی دانسته می شود. حتی تمایلات به عنوان نیازهای صادق دانسته می شود و عملا به هر نوع لذت و تمایل بشری و لذایذ و تمایلات مادی او اصالت داده می شود.

بنابراین وقتی در انسان شناسی مادی، انسان از هر چه لذت ببرد و بخواهد و اراده کند بهره می برد و باید متمطع بشود، این جز حقوق بشر می شود. طبیعتا در سینمای لیبرال و مادی هم چنین اتفاقی می افتد و وقتی در انسان شناسی اسلامی بین نیازهای حقیقی و تمایلات کاذب یا افراطی تفکیک می شود طبیعتا در هنر و سینمای اسلامی هم چنین تفکیکی صورت می گیرد و الّا اینکه سینما وقتی می تواند جذاب باشد که در آن ابهام و ایهام باشد، تفنن و تلذذ باشد، اعجاب باشد و بدون اینها سینما جذاب نخواهد بود.

 با حذف عواطف و غرایز بشر، همه آرزوها و امیال بشر و با نفی واقعیت بشر و با نفی تفاوت های بین افراد و اقشار و طبقات و جنسیت و ... و همه را کلیشه ای و یک طور دیدن، به این تفاوت ها و نیازهای واقعی توجه نکردن و استعدادهای متفاوت را به درستی طبقه بندی نکردن، هیجانات و کنش و واکنش های عصبی انسان را همگی را به کلی مذموم وزشت و نامشروع دیدن، اینها اصلا با انسان شناسی اسلامی هم سازگار نیست.

جذابیت و جذب مشتری در سینمای اسلامی وسیله است، نه هدف

اسلام  همه این پدیده ها را در انسان دیده است و خود خداوند این ها را آفریده و به رسمیت شناخته است، اما مدیریت می کند و رها نمی کند و حتی عشق مجازی و زیبایی های ظاهر، همین روابطه ساده اجتماعی ، همه اینها در سینمای اسلامی می تواند به کار رفته شود، منتها با این شرط که به نفسانیت و ضعف بشر اصالت داده نشود، تمایلات بشر به سوی نیاز های حقیقی او مدیریت شود ، اختیار و عقل بشر سرکوب نشود و مستغرق در جاذبه های سمعی و بصری نشود، شعبده بازی نکنیم، جذابیت و جذب مشتری در سینما هدف نشود و به همه نیازهای انسان توجه و اعنتا شود اما در هندسه کلی انسان شناسی و تربیت اسلامی.

برای نیازها‌ی حقیقی انسان به کمک هنر، جاذبه ای ایجاد شود که نه تنها سلوک الهی انسان متوقف نشود بلکه سینما به این سلوک در ابعاد نظری و ارادی یا احساسات و یا رفتارسازی کمک کند. این ممکن و البته مشکل است. البته نگه داشتن تماشاگر در صندلی سینما از طریق سو استفاده از ضعف و انسانیت او وجه حاکم  در سینما و هنر ایران و جهان است و به لحاظ اقتصادی خیلی سود آور و راحت  هست.

و به این معنا درست می گویند ایشان که تاریخ واقعی سینما، تاریخ این سو استفاده ها بوده است و این استفاده ها فقط در فیلم فارسی و فیلم های مبتذل داخلی نیست بلکه آنها هم در بین عوام الناس وقتی تقویت و تبلیغ شود مشتری زیادی پیدا خواهد کرد. حتی بعضی فیلم هایی که ظاهرا از نوع فیلم های سطحی نیست و لی غریزه و انسانیت بشررا هدف گرفته است و تقویت می کند. در همه آنها این جهت گیری ممکن است وجود داشته باشد. چه در فیلم وسترن ، ترسناک، خیالی، ملودرام و ... .

البته گاهی سخت تر و گاهی آسان تر می شده است و این امکان وجود داشته است که جهت گیری اسلامی و غیر اسلامی باشد. جهت گیری توحیدی یا مشرکانه، ملحدانه، جهت گیری اخلاقی یا ضد اخلاقی، جهت گیری معطوف به عدالت یا معطوف به ظلم و توجیه ظلم و هر دوی آن ممکن است .

البته عرض کردم و تکرار می کنم که مشکل است. بالاخره سینما چه اسلامی و چه غیر اسلامی ،با تاثیر گذاری روانی، ممکن است فکر و اراده و جهان بینی انسان را تغییر بدهد، علقه ها و حساسیت هایی در او ایجاد، تقویت یا تضعیف می کند. منتها یکی ضعف ها و نفسانیت و سقوط بشر را هدف گیری می کند و یا منتج به سقوط می شود و یکی منتج به رشد می شود .

در فیلم ملودرام که انسان را موجودی احساساتی و صرفا درگیر یک سطح خاص و معنای خاصی از عشق تعبیر می کند. در فیلم های وسترن یا چه و چه یک انسانی هدفگیری شده است که پرخاش و تجاوز و سلطه را دوست دارد. یعنی یک حس و یکی از غرایز بشر است که سینما می تواند آن را در جهت تکامل، اصلاح کند و یا تقویت کند و یک غریزه ی تربیت نشده در انسان را بیمار و ارضاء کند.

فیلم تخیلی هم همینطور، در فیلم کمدی ،ماجرا جویانه و...می شود مخاطب فیلم را انسانی هدف گرفت که واقعیت گریز،خیالاتی و دنبال لغو است. یا قوه ی توهم مخاطب هدفگیری شود،بخواهد او را تسخیر روانی و هیپنوتیزم بکند،قدرت تفکر و اراده و انتخاب را از او بگیرد و همین سینما و هنر در تمام این جهات در همین بستر ها عمل کند. یعنی می تواند فیلم کمدی، ماجراجویانه و یا جنگی باشد، ولی اسلامی باشد.در همه ی این موارد سینما و هنر می تواند از مبادی اسلامی یا غیر اسلامی شروع کند، به روش های اسلامی یا غیر اسلامی تاثیرگزاری کند و به نتایج اسلامی یا غیر اسلامی برسد.

این که بگویید سینما با تمام ورژن ها و انواعش صرفا در جهت نفی ارزشهای الهی به کارمی آید و نه غیر، این حرف نه برهان منطقی دارد و نه تاییدقطعی تجربی دارد و حتی برادر عزیزمان شهید آوینی چنین حرفی را نزده اند. بعضی یادداشت های ایشان را وقتی مطالعه کردم دیدم دقیقا همان عرایضی که ما داشتیم ایشان قبلا گفته اند و دیدگاه ایشان همین است که دارم عرض می کنم.

دوستان اگر به یادداشت های ایشان مراجعه کنند این را خواهند دید. حتی آنجا ایشان این مسئله را طرح می کنند که بعضی ها فکر می کنند ضرورت دیالوگ با ضعف های بشر، جزو لوازم ذاتی سینماست و سینما نمی تواند روی خطاب خودش را از ضعف بشر برگرداند و رسالت سینما فقط فریب دادن تماشاگر است و این که او را بکشانیم به دام جاذبه های پست و غفلت و از خود بیگانگی به وسیله تلذذ و تفنن.

حتی ایشان می گویند که آنها به ما می گویند که سینما همین است که هست، شما توقع تان را بیاورید پایین و ایشان خودشان در کتاب "آیینه جادو" صریح می گویند:" اگر ملاک تجربه باشد، بین فیلم سازان غربی هم هستند کسانی که چنین برخوردی نکردند و سینمایشان در این جهت نبوده است.مثال می زنند. فیلم "ارض موعود" مخاطب خود را به سمت خود آگاهی می‌آورد ولو محدود .

یا فیلم "سه برادر" در آنجا فرانچسکو رزی اتفاقا با فطرت مخاطبش حرف می زند. در عین حال این فیلم ها جذاب هم هستند. اصلا ایشان با مصداق، فیلم های غربی را هم نام می برند که در جهت نه غفلت، بلکه در جهت تقویت خود آگاهی و تقویت فطرت عمل کردند و به سینمای اسلامی و دینی نزدیک شدند.

البته تسخیر روانی اتفاق می افتد. اصلا خاصیت هنر و سینما این است، شعر هم همین است. شعر مگر روان مخاطب را تسخیر نمی کند؟ در بهترین شرایط هم این رابطه قطع نمی‌شود. اصلا اگر این رابطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تسخیر بین تماشاگر و فیلم قطع بشود، آن فیلم دیگر هنر نیست، آن شعر دیگر شعر نیست.

هنر نباید جانشین خودآگاهی انسان بشود

شعر، فیلم و هر هنری به یک معنا تماشاگر را تسخیر می کند ولی نباید جانشین خودآگاهی او بشود، بلکه باید در مسیر خود آگاهی و خدا آگاهی و جهان آگاهی قرار بگیرد و به او کمک کند. حالا این رابطه چطور ایجاد می شود؟ این اهداف چطور تامین می شود؟ آنجا شهید آوینی و امثال ایشان مطرح می کنند که ما برروی ضعف های روانی و نفسانی مخاطب نباید سرمایه گذاری و تکیه کنیم. در سینمای دینی این یک ماهیت سلطه جویانه و به تعطیلی عقل و اراده بشر منجر می شود.

ولی این تنها صورت ممکن در سینما و هنر نیست.رابطه ی جذب کردن و جذب شدن بین انسان و جهان به شکل های مختلفی اتفاق می افتد. هر زیبایی، شما را به طرف خودش جذب می کند به یک معنا و به یک نحوی و تا حدی شما را تسخیر کرده و این به معنی این است که یک نیازی وجود دارد که بستر این جاذبه و جذب، شده است.

چرا اشخاصی و اشیایی ما را جذب می کنند؟ زیرا یک نیاز مادی و معنوی در ما است که آن اشخاص یا اشیا آن را برآورده می کنند و با آن یک نسبتی دارند. این در هنر اسلامی و غیر اسلامی وجود دارد و پایه کار هنری است، ولی تفاوت در چیست؟

تفاوت این است که اگر مخاطب شما اراده و عقل و اختیارش مورد حمله قرار بگیرد و ذلیلانه به طرف شما حرکت کند و ناآگانه تسلیم شما شود و پشت به غایات کمالی وجودی خودش حرکت داده شود، از طریق این هنر، این فیلم، این رمان یانقاشی عملا از آن نیازش سواستفاده شود و او علیه خودش به کار برده شود.

چنانچه در روابط اجتماعی هم تسخیر و استخدام بد نیست.بلکه همه همدیگر را استثمار میکنیم.استثمار یک طبیعت واقعی است و بد هم نیست. منتها استثمار و استخدام به دوشیوه ممکن است.یا این استثمار و تسخیر کردن ها و تسخیر شدن ها به روش نادرست و نا مشروع و نا عادلانه است که منجر به بردگی یکدیگر می شود.حرّیت یکدیگر را سلب میکنیم، به یکدیگر تجاوز می کنیم، آن وقت این روابط ماهیت ظالمانه پیدا می کند.هم در روابط سیاسی اجتماعی واقتصادی، هم در رابطه ی هنر و هنرمند با مخاطبش.

بنابر این در سینما بین فیلم و تماشاگر و فیلم ساز و در شعر بین شعر و مخاطب و در هر هنری دیگری حتما نوعی تسخیر وجود دارد.بلکه دوطرف یک نیاز متقابل به هم دارند ولی دوطرف از نیاز هم سواستفاده نمی کنند. از این نیاز هنرمند استفاده کند تا مخاطب را به سوی کمال ببرد و مخاطب هم اورا به سوی کمال ببرد.همانطور که کاسبی دینی در بازار از کاسبی به روش غیر دینی مشکل تر است اما ممکن است.

همانطور که سیاست ورزی در عرصه سیاسی از سیاست ورزی غیر دینی مشکل است، اما ممکن وجهاد فی سبیل الله است. در عرصه ی هنر هم همینطور است. رابطه ای که به یک معنا مخاطب مستغرق می شود در یک اثر هنری . هر نوع استغراقی به مفهوم اغواگری نیست. اگر این تسخیر و تصرف و اگر این تاثیر گذاری کمکی به فطرت مخاطب باشد و او را به سمت کمال سوق دهد، او به سینما و هنر دینی خدمت کرده است.

اما اگر این استغراق و تصرف، او را به سمت ظلالت و ظلم و تاریکی ها بکشاند، این می شود سو استفاده از این جذابیت و این می شود اغوا و اغواگری، بنابراین به هرنوع تاثیر گذاری و حتی به تسخیر روانی مخاطب نمی شود که اغوا گفت. نتیجه و هدف است که نشان می دهد چه تاثیر گذاری هدایت و کدام ظلالت است. هم در هدایت و هم در ظلالت، هادی و مظل هر دو در مخاطب تاثیر می گذارند و او را جذب می کنند و اما او به کدام سو و آن به کدام سو؟

بحث در این رابطه جذب و انجذاب در هنر نیست . این در سینما و هر نوع هنری وجود دارد و بحث در این است که این نوع رابطه با چه کیفیتی محقق می شود و در چه جهتی به کار می رود؟

یک کسانی در هر عرصه ای، چه در سیاست و چه در هنر و سینما  اهل سلطه اند و از ضعف و نقص مخاطب سو استفاده می کنند و به تعبیر ایشان خرگوش را با هویج و موش را با پنیر فریب می دهند و یک مخاطبی را که نیازی کاذب از طریق قوه غضبیه دارد و آن را کنترل نمی کند و خشونت طلب است با فیلم های خشن از خود بیگانه می کند و آن را در جهت خشونت تسخیر می کند و استعدادهای بالقوه شیطانی را در این شخص بالفعل می کند و استعدادهای الهی را در او سرکوب و حذف می کند و در او توهم به وجود می آورد، توهمی که در او منجر به خشونت می شود .

اما در همین سنخ  فیلم می شود به روش دیگری در جهت عکس استفاده و حرکت کرد. بنابراین از همه این غرایزی که در بشر است دو نوع می شود استفاده کرد. غریزه ترس، غریزه شهوت، غریزه خشونت. خداوند در قرآن از همه غرایز در جهت حرکت دادن بشر به سوی کمالات استفاده کرده و از یک طرف وعده بهشت می دهد و از غریزه‌ی میل به غذاهای خوشمزه و اینها، استفاده می کند و می گوید در بهشت این مشروبات و مأکولات هست.

از غریزه  زیبایی طلب بشر استفاده می کند. خداوند می فرماید که این نیاز شما به زیبایی های بصری در بهشت تامین می شود به طرزی که تصور نمی کنید . جنّاتی که تحتها الانهار است . نهرها و باغ ها و ... قرآن به غریزه جنسی انسان توجه می کند و می فرماید که این نیاز جنسی در انسان یک واقعیت است. در بهشت این غریزه لحاظ و به بهترین وجهی ارضاء خواهد شد و از حورالعین برای مردان و قلمان برای زنان و اینها سخن گفته است. خداوند از غریزه شهوت و میل به خوردنی و آشامیدنی های گوارا و میل جنسی و همه  امیال و تمایلات استفاده می کند ومی خواهد انسان را هم در دنیا به تکامل برساند و هم او را به آخرت تشویق کند. و از این طریق به عمل صالح، وعده صادق می دهد.

یا خداوند  از طریق ترس به او توجه می دهد و همین ترس را باز در خدمت تمایل بشر قرار می دهد. از طریق ترساندن او از واقعیتی به نام جهنم و انواع عذاب های جهنم. یعنی خداوند در قرآن از شهوت و خشونت و ترس و... در جهت تکامل بشراستفاده می کند. در هنر قرآنی و اسلامی از همه ی اینها به روش درست و در جهت درست می توان استفاده کرد.شیطان هم از همین ابزار در جهت فریب بشر استفاده می‌کند که قرآن می فرماید که شیطان انسان را تهدیدکرده است که عملشان را برایشان زینت و وعده ی فقر و فحشا می دهد و اغوا می کند.

حتی شیطان به خداوند می گوید "تو مرا اغوا کردی و من اعمال بشر را برای او زینت خواهم کرد و آنها را اغوا خواهم کرد". معنای اغوا باید شناخته شود. هر تاثیر گذاری اغوا نیست. خداوند از غریزه شهوت و ترس و توهم و از قوای عقل و خیال و حس سخن می گوید و همه ی اینها را مخاطب قرار می دهد و در مسیر تکامل انسان از آنها استفاده می کند و با عقل و حس و خیال بشر رابطه برقرار می کند و از این طریق در مخاطب تاثیر می گذارد تا که کافر و مشرک را به مومن تبدیل کند و از ظلمات به سمت نور بیاورد.

معنایش این است که همه ی این قواها می توانند در جهت هدایت و در جهت عکس به کار بروند و خارج کردن انسان از نور به ظلمات کار شیطان است. کسانی که اولیاهمُ الطاغوت اند. پس فیلم جنگی،کمدی،ترسناک، تراژیک و هرنوع فیلمی و هر نوع هنری می تواند اسلامی یا غیر اسلامی باشند البته بعضی ها سخت تر و بعضی ها آسانتر است.کار همه نیست.

همانطور که در اقتصاد کسی بخواهد اسلامی عمل کند، مگر کار آسانی ست؟ در عین حال می خواهد عقل اقتصادی هم داشته باشد. هنرمند هم باشد، بخواهد درست مدیریت اقتصادی کند و هم به لحاظ فنی و تجربی وکار آمدی و هم با رعایت همه ی ضوابط اسلامی. مگر کار آسانی است؟ حتما سخت است. بخشی از آن آسان تر است، بخشی سخت تر است.

مگر آسان است فعالیت سیاسی جدی داشته باشد، اما در عین حال دروغ نگوید،توهین نکند،ظلم نکند،ظلم نپذیرد و ...در عالم هنر و سینما هم همینطور است.ببینید همانطور که یک سیاسی یا اقتصاددان اسلامی در  عرصه ی کار خود از همه ی قوا به روش مشروع استفاده می کند و نوع غیر دینی سیاسی و اقتصادی از همه ی امکانات در جهت نامشروع استفاده می کند،در عرصه ی سینما و هنر هم همینطور است.

فیلم ترسناک یعنی به لحاظ روانی مخاطب را از طریق قوه ی واهمه تسخیر کنی به نحوی که مخاطب می داند این اتفاقاتی که دارد می افتد دروغ است و می داند این از طریق قوه ی تخیل دارد دستکاری می شود ولی در عین حال تا آخر در سالن سینما می ماند.ولو عقلش هم به طور قاطع به او می گوید که این واقعیت ندارد، ولی آن تاثیرش را می گذارد.

دردها و ترس ها و رنجهایی که در یک زندگی خیالی تصویر می کنید، همه‌ی اینها به دوشیوه قابل تصویر است.دوسنخ نتیجه می‌تواند بدهد.فیلم کمدی هم می تواند اسلامی یا غیر اسلامی باشد.یکی مخاطبش را با ارائه ی کاریکاتوری از زندگی شگفت زده می کند و او را می خنداند، اما نه به عنوان وسیله ای در جهت اهداف باطل تا لغو و فساد بشود.

یعنی فیلم کمدی ساخته شود در جهت تحقیر یک اقوامی، اهانت به کسانی، دروغ بستن به کسانی، تخریب حقایقی و یا به عکس از طریق خنده. با کمدی می شود یک مکانیزم  دفاعی قوی دربرابر مشکلات زندگی در جهت درست ایجاد کرد که خنده محصول حماقت و توهین و غفلت نباشد.بلکه خنده ناشی از تفکرو تعقل باشد.حتی خنده‌ی سرور و شادی از یک راه مشروع باشدو این خنده کمک می کند که انسان به غایات کمالی اش برسد.

چنانکه فیلم غمناک هم همینطور است.گریه اسلامی داریم و گریه غیر اسلامی. غم غیر اسلامی ،غم دنیاست. غم ناشی از کینه،دشمنی، شکست مادی، چه و چه... .

فیلم غمناک اسلامی کدام است؟ آن است که غم ناشی از حکمت وتفکر و تامل، غم الهی، غم های بزرگی که رشد می دهند به انسان، غم ناشی از ظلم، گریه ای به نفع مظلوم مثل بکا بر حسین(علیه الاسلام)، گریه ناشی از تاملات عمیق درونی، این اشک اسلامی ست.اشک ناشی از تامل و تفکر در مرگ و عوالم پس از مرگ، غم ناشی از دیدن گرفتاری دیگران. ترس در جهت کمال مثل خوف از عذب نار، خوف از ظلم، خوف از غربت بشر منهای خدا در عالم.انواع ترسهایی است که به کمال انسان کمک می کند.

اشک غیر اسلامی آن فیلمی است که غم های مادی را در مخاطب ایجادکند. خوف های حیوانی و نفسانی و ناشی از اوهام. خوف و ترس می تواند در جهت تکامل یا سقوط  فرد یا جامعه باشد.فیلم ترسناک هم می تواند ازاین دونوع باشد. خنده میتواند در جهت کمال باشد یا سقوط . خنده ی تحقیر گرایانه، متکبرانه، ظالمانه، احمقانه یا خنده های ناشی از شادی های عقلانی، اخلاقی و انسانی.

اصلا سرور و شادی از وظایف تربیت اسلامی ست. در دعاها چقدر می فرمایند" خدایا همه را شاد بفرما" حتی می فرماید "ادخل الی اهل قبور سرور" مردگان را هم خدایا شاد کن. شادی کسانی که قبل از ما زیسته اند و رفته اند و ما به آنها ملحق خواهیم شد. پیامبر(ص) فرمود: من ضمانت می کنم کسانی که این کار کار را بکنند در بهشت کنار من باشند،کسانی اند که مردم را شاد می کنند.

از طریق حل گرفتاری ها و مشکلات مردم و هم شادی از طریق ایجاد احساسات خوب در افراد است، خنداندن آنها، گریانی را شاد کردن، کشف کرب و کروب، رفع همّ و غم، ادخال سرور اینها. در روایات ما بسیار امده حتی لطیفه گفتن. همین طنز،کاریکاتور. اینها هم می تواند در جهت رشد وسقوط  باشد با محتوای درست یا غلط . هر دونوعش هم تفنن است و از لذت و سرگرمی استفاده می کند.از قدرت عقل و خیال و احساسات و عواطف و وهم بشر استفاده می کند، ولی چگونه و در چه جهتی؟

محصول نهایی هنر و سینمای اسلامی، تقویت اخلاق حسنه، کرامات باطنی، معارف صحیح، عدالت در جامعه، گسترش فضیلت در جامعه و دفاع از حقیقت است. نتیجه و غایات آن یکی درست عکس این یکی است.اگر کسی بگوید اساسا ذات سیاست و ذات اقتصاد و ذات تکنولوژی و ذات سینما و اینها جز از طریق غرب و غرب زدگی و ماده گرایی و اومانیزم واینها قابل اسفاده نیست، این با مفاهیم اسلامی سازگار نیست.

اگر خنده و گریه و ترس به عنوان هدف و به عنوان وسیله ای در جهت نادرست به کار گرفته نشوند، درست است و البته دوباره تکرار میکنم ما ساده لوح هم نیستیم.تجربه نشان داده همین سینمای کمدی و جنایی و ملودرام های عاشقانه و ... اولا نباید از نتایج اخلاقی نمایش آنها در جامعه غفلت کرد و این حرفی که دوستان می زنند کاملا درست است. تاثیرگذاری هایش را باید درنظر گرفت. لذت و تفنن وسرگرمی مثل هر چیز دیگری در دنیا شیبش به طرف غفلت هست و باید برای توجه دادن آنها به سمت تذکر و رشد تلاش اضافی کرد. جهاد با نفس، جهاد با موانع شیطانی درون و بیرون ازخودمان.

نباید اباهه‌گرانه وارد سینما شد

نباید به جذابیتی اصالت داد که هیچ حدی را به رسمیت نشناخته است. نباید همه ی حدودی را که ممکن است وسیله و ابزار را محدودکنند کنار گذاشت و اِباهه گرانه وارد عرصه ی هنر و سینما شد و باید مراقب بود که هنر مانند کمندی است که اگر به غرایز شهوت وغضب مخاطب و به ضعف های نفسانی و به جهل او گیر کند و گره بخورد و ازآن طریق سد روانی مخاطب را در جهت باطل تسخیر کند و بشکند، غرایز سطحی و مبتذل را در انسان تقویت کند و رشد دهد و البته این عوام پسند تر است و نتیجه اش هنر مبتذل و سینمای مبتذل و غیر اسلامی  می شود.

همانطور که  در دنیا وجه قالب هنر، سینماست اما این هرگز به مفهوم ملازمه ی ذاتی بین سینما و شعر ورمان و اینها با چیز نیست.و این که می گویند سینما ذاتا جزو مفاهیم مدرن اند و جز در جهت فرد محوری و نفسانیت اومانیستی و قابل مصرف نیست، بنده این را نمی پذیرم و آن اشاره ای که به یادداشت برادر عزیزمان شهید مرتضی آوینی داشتم، نشان می دهد ایشان هم همین دیدگاه را دارد. البته در بعضی مقالات دیگر دیدم که این توجه کمتر و در بعضی مقالات این توجه بیشتر است.

نکته بعدی در این باب است که ما به لحاظ تاریخی مشکل دیگری داریم که کسانی که در حدود مشروطه به بعد به تدریج اولین نمونه های هنر ترجمه ای و غربی را وارد کشورکردند، متاسفانه هم به لحاظ ذهنی و فکری و هم به لحاظ زبانی صرفا مترجم بودند. بدون هیچ اجتهادی و بدون اینکه هیچ قدرت، عقیده ای و علاقه ای  با به کار بردن  این فرم ها و روش های هنری در جهت افکار صحیح توحیدی و عدالت طلبانه و در جهت رشد مادی و معنوی این ملت داشته باشند و به کار برده باشند، فرم و محتوا را هر دو از غرب گرفتند و وارد کردند.

امثال شهید آوینی در زمان مشروطه بودند، وضع سینما و تئاتر جور دیگری بود

اگر ما کسانی مثل  شهید آوینی با چنین آگاهی در گروه مشروطه داشتیم و خون او پای حرف ها ومفاهیم ذهنی که طرح می کند امضایی بشود، مطمئن باشید وضعیت هنر و سینما و تئاتر درایران طور دیگری بود. این هم فقط مخصوص هنرهای نمایشی و اینها نیست بلکه این تاسف را درباره سیاست ایران، اقتصاد ایران، روابط بین الملل ایران و از اواخر قاجار و در کل دوران پهلوی باید این تاسف را خورد. مثلا شما ببینید کسانی مثل آخوند زاده را به عنوان پدران هنر نمایشی و تئاتر ایران نام می برند یا مثلا صادق هدایت را به عنون پدر داستان کوتاه از نوع غربی در ایران نام می برند که البته قبل از اینها کسانی با همین افکار بوده اند.

اما بالاخره تاریخ ادبیات جدید ما را در زمان پهلوی اینطور نوشتند. وقتی به دانشجوی هنر بگویند پدر داستان کوتاه صادق هدایت و پدر هنر نمایشی و تئاتر آخوندزاده و امثال اینها ست طبیعتا به فرم نگاه می کنند که این فرم ترجمه است و محتوای آن هم ترجمه است.بعد این در ذهن افراد پیش می آید که یک آمیختگی ذاتی در این فرم و محتوا وجود دارد و الّا اگر وجود نداشت چرا از اول اینطور متولد شد و ترجمه شد؟ این به لحاظ فلسفی یک مغالطه است.

ببینید! آخوندزاده از اسمش هم معلوم است، از یک خانواده ی مذهبی متولد شد و کسی بوده که او را در دوران کودکی در مکتب گذاشته اند و بعد، از مکتب فرارکرد. یک معلم خط داشته است که به او می گوید" درس های آخوندی و اینها همه چرند است" و اینها همه ریاکاری است وخودش هم می گوید اولین بار این معلم خط به من الهام دادکه این مفاهیم را کنار بگذارم و تحت تاثیر صحبت های او از روحانیت متنفر شدم و نیت خود را اساسا تغییردادم.

کسی که با این جهل و نفرت نسبت  به معارف، پشت به مفاهیم و معارف مذهبی و از مکتب گریخته و یک شخصیت منفعل تبدیل شده است، بعد از آن زبان روسی یادمی گیرد و مترجم آثار روسی و اروپایی و غربی می شود بعد او را به گرجستان،که به غرب نزدیک تر است، تحت جاذبه ی مسکو و لندن و پاریس و آنچه که از آنجا می آید اعم از بازرگانان، جهان گردان، سیاستمداران قرار می گیرد.

بعد تحت تاثیر آثار هیوم و ولتر که همه آثار ضد دینی و غیر اخلاقی است، اینها به اعتقاداتش تبدیل می شود و درآنجا با کسی به نام ابوبیان که یک ارمنی ملحد شده و از دین و مذهب بیزارشده است، آشنا می شود و با یک آخوند مسلمان به نام ملا احمد حسین زاده که شیخ الاسلام قفقاز  بوده و آن هم یک آخوند ضد دین و غرب زده بودآشنا می شود.

تحت تاثیر این افراد و با کمک همان شیخ الاسلام  شکاک،کتاب کمال الدوله را می نویسند و از همان جا علیه شریعت و مفاهیم اسلامی شروع به انتقاد می کند بدون اینکه آنها را درست بشناسد. فکر او بر اثر مکاتباتش با میرزا ملکم خان شکل می گیرد و با شاهزاده های دربار قاجار که وابسته به غرب بودند که اصلا از سفارتخانه های انگلیس و روس حقوق می گرفتند، مرتبط می‌شود.

آخوند زاده به میرزا ملکم خان می‌گفت "روح‌القدس"

کسانی مثل اعتزال السلطنه، یوسف خان مستشارالدوله، میرزا جعفر مشیرالدوله رفیق های او هستند. اصلا به میرزا ملکم می گوید روح القدس. یا با میرزا حسین خان سپهسالار وامثال اینها، با غرب زدگان، درباریان و ملاهای از دین برگشته دم خور است. یک همچین فردی باچنین شخصیت سیاسی و فکری که اصلا تابعیت روس رامی پذیرد و جزو کارمند رسمی دولت روس است و بعد وارد ارتش روسیه وبعد سرباز روسیه و سرهنگ ارتش روسیه می شود. ارتشی که آن موقع جزو اشغالگران ایران بودند و ده ها هزار ایرانی را کشته بود.

آخوندزاده سرهنگ آن کشور و تابع آن کشور است. و جزو ستایشگران حکومت تزاری روسیه است. این آدم رابه عنوان پدر نمایش نامه نویسی جدید و هنر جدید در ایران معرفی می کنند. هرچه که یاد گرفته از  تئاترهای تفلیس و از آثار نمایش نامه های اروپا و کارهای امثال ولتر و اینهاست. اینها ده ماده و صورت آثار هنری است. لذا می بینید نمایشنامه ای که می نویسد تحت عنوان "حکایت ملا ابراهیم خلیل کیمیا گر" که اهانت مستقیم به حضرت ابراهیم است.

این‌ها همه را از نمایشنامه های غرب ترجمه و کپی برداری می کند. فقط اسم‌ها را اسم‌های محلی می‌گذارد. مثلا "کتاب سرگذشت مرد خسیس"و از این قبیل. این سیلی که تحت عنوان حمله به خرافات و تعصبات دینی که کپی برداری بر آثار ولتر و اینها در غرب است شروع می شود و مفاهیم اسلامی را در ایران به غلط به طنز کشیدن و مفاهیمی تحت عنوان تجدد، اومانیسم، علم گرایی، پیشرفت و اینها را هدف گرفتند.

در بعضی تئاترهایش حتی با تفسیر مادی کاملا سیاست زده و رسوا عمل می کند .ایشان نمایشنامه ای دارد به نام خرس دزد افکن که در آخر آن صریح و به شکل کاملا شعاری، مبتذل و سطحی تمام می شود که مردم ایران را به بندگی و بردگی روسیه دعوت می کند و می گوید:"ای جماعت برایتان عبرت باشد که دیگر وقت آن رسیده که منتقل  بشوید به این که دیگر وحشی نباشید. هیچ می دانید دولت روس چه خوبی ها به شما کرده و شما را از چه بلاهایی محافظت می کند. بر شما لازم است که بزرگ خود را بشناسید، به امر ونهی او مطیع شوید، رسم بندگی را یاد بگیرید وآداب انسانیت را بیاموزید."

خوب این آقا و امثال این آقایان پدران و آغاز کنندگان هنر تئاتر و نمایشنامه نویسی و هنر جدیدی هستند که بعد به سینما منجر می شود. شروع سینما در ایران چطور بوده؟ باز تحت تاثیر سیاست های کاملا مادی و فاسد غربی و استبداد حاکمیت یک استثمار غرب.

خب این هم کمک کرد که در ایران  این حس تقویت شود که  هنر اصلا متعلق به جبهه ی کفر و دشمن است و قابل اسلامی شدن اساسا نیست. البته دوباره عرض می کنم کار مشکلی است و کارهرکسی نیست. اگر کسانی به لحاظ روحی، قلبی، عقلی و معرفتی، ایمانی، هنری و ذوقی قوی نباشند، اصلا نباید وارد این کار شوند. چنانچه نباید وارد هیچ کار مهم و حساس دیگری هم شوند.

حتی درکار غیر هنری دیگری هم نباید وارد بشوند و با سرنوشت مردم بازی کنند و خودشان هم کم کم تحلیل بروند و دچار استحاله بشوند. شما بپرسید که چرا کسانی سی سال پیش با رویکرد اسلامی و انقلابی وارد عرصه ی سینما، هنر، تئاترو رمان نویسی شدند و بعد از بیست سال به همان آدم هایی که خودشان با آنها مبارزه می کردند تبدیل شدند. حالا کم یا زیاد. این جور افراد هم داشتیم و داریم. چرا؟ برای اینکه بنیه ی کافی به لحاظ فکری و روحی نداشتند. نه سواد زیادی داشتند و نه به لحاظ ایمانی استحکام، نه قدرت روحی کافی داشتند و لذا بعد از یک مدتی منفعل می شوند. انواع جاذبه ها، دافعه ها، تهدید ها و وسوسه ها پیش می آید.گاهی جهل پیش می آید و نمی تواند مسئله را تحلیل کند. مطالعات عمیق اجتهادی ندارد یا هنرمند خوبی نیست.

آخوند زاده سی سال تلاش کرد خط فارسی را از بین ببرد

وقتی تاریخ را حول و حوش مشروطه به بعد می بینید، کسانی که خواستند مثلا نمایشنامه نویسی را به سبک جدید و غربی در دوره ی جدید وارد کردند، امثال همین آخوند زاده هستند،که این آدم تا آخر عمرش بیست سی سال تلاش می کرد که اصلا خط فارسی را ازبین ببرد و الفبای جدیدی از ترکیب لاتین و روسی را در ایران حاکم کند. همان کاری که انگلیسی ها در کشورهای اسلامی از ترکیه تا مالزی کردند و همان کاری که روس ها  از تاجیکستان تا آذربایجان در جهان اسلام این کار را کردند و فرانسوی ها درکشورهای آفریقایی و شرق آسیا کردند. در ایران هم این آدم و امثال او که پدران جدید و مدرن دانسته می شدند خواستند همین کار را بکنند. و آن سه مکتوب کمال الدوله شاهزاده ی هند به دوستش، شاهزاده ایران جلال الدوله و جواب های جلال الدوله در دوره مشروطه و مربوط به آن مسائل نوشته شده است.

به لحاظ محتوا چقدر در جهت وابسته کردن این کشور  و مبارزه با ارزش های ملی و اسلامی است و چقدر این را در کشور های دیگر، در شرق و غرب، منتشر کردند و آن درآنجا را مشهور کردند برای اینکه همان تعاریف غربی از آزادی و قانون را مطرح کرد و بعد امثال همین کتاب ها بر روی کسان دیگری تاثیر گذاشت تا آنها این خط را ادامه بدهند.

یعنی در قالب هنر و هنر های نمایشی و داستان و رمان به تقلید و ترجمه ی غربیان و حدود مشروطه به بعد ماتریالیسم و ساینتیسم (scientism) وناسیونالیسم واومانیسم ونزاع اسلام و حقوق بشر و نزاع اسلام دین وآزاد و دین و علم و دین وعقل و تعارض اسلام با مشروطیت و دموکراسی تعارض اسلام با زندگی، تفکیک دین از سیاست، طرح مسئله ی ابزار انگاری در دین،تلاش برای تغییر خط و الفبای فارسی و انواع این کار ها.

نوکر روسیه را به عنوان طراح ناسیونالیسم ایرانی معرفی می‌کنند

دقیقا به روش هنرمندانه لوله فاضلابی برای انتقال مفاهیم مادی در عرصه ی علم، فلسفه و اخلاق، اقتصاد، سیاست و اینها به جهان ایرانی و اسلامی و شرق درست شد. جالب است! بعدا خود همین آخوندزاده که رسما می گوید نوکر روس باشد و رسما می خواهد خط و الفبای ایرانی را از بین ببرد، جزو یکی از ناسیونالیست ها و طراحان ملی گرایی در برابر اسلام گرایی معرفی می شود.

اگر شما ملی گرایی چرا به نوکری تزار روس و به آموختن و تسلیم دربرابر فرهنگ غرب و به نابودی و خط و الفبای فارسی دعوت کردید ؟این چه جور ملی گرایی است؟ امادر عین حال این آدم ملی گرایی را هم علیه اسلام عَلم می کند و بعد غرب زدگی را علیه ایران و ملیت مطرح می کند. در عین حال پدران هنر جدید در ایران خیلی هم متفقانه بحث می کردند.

ایشان می خواهد خود را جایی معرفی کند، می گوید من جزو فرقه ی اثناعشری هستم و این قبیل مسائل.آدمی که چهل پنجاه سال کارمند و سرهنگ ارتش روسیه است و مداحی بیگانگان را می کند و می خواهد هم خط و هم زبان و هم دین این مردم را نابود کند و مسخره می کند، در عین حال خود را به عنوان شیعه و ملی گرا و وطن پرست هم معرفی می کند.

این هم به بد بینی نسبت به هنر در ایران خیلی کمک کرد.تکه های مختلف، چهل تکه از جاهای مختلف بر می دارد. یک تکه از نیوتن، یک تکه از هیوم، یک تکه از ارنست رنان، همینطور قاطی پاطی. یک جا اصالت عقلی، یک جا اصالت تجربه، چون اینها سواد عمیقی هم نداشتند حتی تعارض این حرف ها را با هم دیگر متوجه نمی شدند .

یک جا صحبت از این هست که علم پایه ی حکمت است. یک جا صحبت از این است که علم فقط آزمایش حسی است و یک جا حرف های ناسیونالیستی خیلی محکم، عقل گرایی کلی خیلی محکم، یک جا حرف های پوزیتیویستی ضد عقل، همه ی اینها را باهم ترجمه می کردند.

این نشان می دهد سواد دقیق نسبت به مفاهیم غربی هم نداشتند. ولی با پوشش تفکر علمی و پیشرفت و آزادی و اینها حمله به بنیاد دین و ملیت حتی در کشور و اینکه اصول شریعه تاریخ مصرفش گذشته و ما می‌خواهیم دین را اصلاح کنیم را مطرح می‌کردند.صحبت اصلاح دین و اسلام در اینجا مثل اصلاح در مسیحیت در غرب را مطرح می کنند.

گاهی عینا بعضی جمله های دیوید هیوم را در حمله به الهیات فلسفی در غرب با استفاده از گفتمان تجربه گرایی اروپایی، در آثارش می آورد.گاهی طوری ترجمه کرده که آدم متوجه می شود که مفهومی را که هیوم مطرح کرده است، او در یک جاهایی درست متوجه نشده است.

آن تجربه گرایی کلاسیک قرن هجدهمی که از یک طرف از اصالت حس و آمپریسم حرف می زند و از یک طرف  مذهب شک را همزمان دامن می زد و این دو نوعی ملازمه منطقی و واقعی باهم دارند، زیرا وقتی صرفا به حس و درک تجربی اصالت دادید، حتما شکاکیت در مفاهیم فرا حسی و بعد حتما در گزاره های حسی پیش می آید. هیوم از موضع تفکر  تجربی در برهان نظم تشکیک می کند، او هم دقیقا همین را نقل می کند.

همانطور هم مثل هیوم نمی فهمد که برهان نظم برهان تجربه گرایانه نیست، بلکه این برهان تقریر دیگری دارد و به علاوه که برهان های دیگر بسیار قوی تری با جنبه ی فلسفی، استدلالی، تحلیل و یقین آور، در این باب وجود دارد که هرگز مبتنی بر هیچ تجربه حسی هم نیست مثل برهان امکان و وجوب.

حالا این بحث را نمی خواهم بیشتر از این ادامه بدهم. فقط خواستم به این نکته اشاره کنم که هم به دلیل یک سری دلایل نظری و یک سری دلایل تاریخی، متاسفانه هنوز هم در دانشکده های هنر، دانشکده سیما، تئاتر و... این مرعوبیت ومجذوبیت نسبت به غرب و فرهنگ غرب می بینید. در متن‌ها و برخی اساتید و جو حاکم بر بعضی از این دانشکده ها. زیرا صرفا از طریق ترجمه تغذیه می شوند و تولید فکر در نقطه بسیار پایین و در بعضی دانشکده های هنر ما نزدیک به صفر و قالبا فقط ترجمه است.گاهی با رفرنس،گاهی بدون رفرنس است.گاهی منبع ترجمه ذکر می شود، گاهی ذکر نمی شود برای فاضل نمایی و یک نوع مسابقه در ترجمه، هنوز قدرت تولید فکر و نظریه در دانشکده های هنر نیست و به همان منوال صد سال پیش است. ولی حالا مقداری با تجربه های بیشتری ادامه پیدا کرده است.

این هم به این توهم دامن زده است که اصلا مثل اینکه کل این رشته ها به لحاظ تئوریک و هم عملی انواع و اقسام هنر ها به خصوص هنر مدرن دانسته می شود و به طور ویژه سینما و رمان و اینها، جز در خدمت منافع غرب و مفاهیم غربی و جز در خدمت ارزش های اومانیستی و مادی قابل استفاده و به کار گیری نیست. این هم از جمله اشاره به دو منشا برای این دیدگاه است که خواستم در این فرصت به آنها اشاره کرده باشم.

/110/